صریر

روز نوشته های بنده

صریر

روز نوشته های بنده

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۲ ثبت شده است

دختر فکر بکر من...


دختر فکر بکر من، غنچه‌ لب چو واکند

از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند


طوطی طبع شوخ من گر که شکرشکن شود

کام زمانه را پر از شکر جان‌فزا کند


بلبل نطق من ز یک نغمه‌ی عاشقانه‌ای

گلشن دهر را پر از زمزمه و نوا کند


خامه‌ی مشک‌سای من گر بنگارد این رقم

صفحه‌ی روزگار را مملکت ختا کند


مطرب اگر بدین نمط ساز طرب کند گهی

دایره‌ی وجود را جنت دل‌گشا کند


منطق من هماره بندد چو نطاق نطق را

منطقه‌ی حروف را منطقة‌السما کند


شمع فلک بسوزد از آتش غیرت و حسد

شاهد معنی من ار جلوه‌ی دلربا کند


نظم برد بدین نسق از دم عیسوی سبق

خاصه دمی‌ که از مسیحانفسی ثنا کند


وهم به اوج قدس ناموس اله کی رسد؟

فهم که نعت بانوی خلوت کبریا کند؟


ناطقه‌ی مرا مگر روح قُدُس کند مدد

تا که ثنای حضرت سیدة‌النسا کند


فیض نخست و خاتمه، نور جمال فاطمه

چشم دل ار نظاره در مبدأ و منتها کند


صورت شاهد ازل، معنی حسن لم‌یزل

وهم چگونه وصف آیینه‌ی حق‌نما کند؟


مطلع نور ایزدی، مبدأ فیض سرمدی

جلوه‌ی او حکایت از خاتم انبیا کند


بسمله‌ی صحیفه‌ی فضل و کمال معرفت

بلکه گهی تجلی از نقطه‌ی تحت «با» کند


دایره‌ی شهود را نقطه‌ی ملتقی بود

بلکه سزد که دعوی «لو کشف الغطا» کند


حامل سرّ مستسر، حافظ غیب مستتر

دانش او احاطه بر دانش ماسوی کند


عین معارف و حکم، بحر مکارم و کرم

گاه سخا محیط را قطره‌ی بی‌بها کند


لیله‌ی قدر اولیا، نور نهار اصفیا

صبح، جمال او طلوع از افق علا کند


بضعه‌ی سید بشر، ام ائمه‌ی غرر

کیست جز او که همسری با شه لافتی کند؟


وحی نبوتش نسب، جود و فتوتش حسب

قصه‌ای از مروتش سوره‌ی «هل اتی» کند


دامن کبریای او دسترس خیال، نی

پایه‌ی قدر او بسی پایه به زیر پا کند


لوح قدر به دست او، کلک قضا به شست او

تا که مشیت الهیه چه اقتضا کند


در جبروت حکمران، در ملکوت قهرمان

در نشئات «کن‌ فکان» حکم «بما تشا» کند


عصمت او حجاب او عفت او نقاب او

سرّ قدم حدیث از آن ستر و از آن حیا کند


نفخه‌ی قدس بوی او، جذبه‌ی انس خوی او

منطق او خبر ز «لاینطق عن هوی» کند


قبله‌ی خلق روی او، کعبه‌ی عشق کوی او

چشم امید سوی او، تا به که اعتنا کند


بهر کنیزی‌اش بود زهره کمینه مشتری

چشمه‌ی خور شود اگر چشم سوی سها کند


«مفتقرا» متاب رو از در او به هیچ سوز

آنکه مس وجود را فضه‌ی او طلا کند

                                                                           آیت الله کمپانی

 http://mirzaqalandar.blogfa.com/post/8

ته مانده های سیگار،در استکانی از چای
هاجند و واج انگار!سیگار پشت سیگار!

 

Image hosting by KeepandShare.com

ای فرس با تو چه رخ داده که خود باخته ای / مگراین گونه که ماتی! تو شه انداخته ای؟
ای همایون فرس پادشه سدره مقام / که چراگاه بهشت است ترا جای خرام
چه بلا رفته که با خویش نپرداخته ای؟

تا صهیل تو همی آمدی ای پیک امید / بر همه اهل حرم بود صدای تو نوید
کاینک آید زپی پرسش ما شاه شهید / مگر این بار خداوند حرم را چه رسید؟
کای فرس شیهه زنان برحرمش تاخته ای؟

اگر آورده ای ای هد هد فرخنده سیر / ز سلیمان و نگینش بر بلقیس خبر
زچه آلوده به خون تاج تو؟ خاکم بر سر / راست گو تخت سلیمان شده برباد مگر
تو زبهر خبر از تیر پری ساخته ای!

آن شهی را که به امرش فکند سایه سحاب / خواهد ار آب، شود خاک در عالم نایاب
طعنه بر لجّه ی تیار زند موج سراب / دیده ای کشته مگر، تشنه لبش بر لب آب
که چنین ناله به عیّوق برافراخته ای؟

تو که غلطان زسر زین، نگونش دیدی / در میان سپه دشمن دونش دیدی
ای فرس راست به من گوی که چونش دیدی / تو به چشمان خود، آغشته به خونش دیدی؟
یا قتیل دگری بود تو نشناخته ای؟

بوی خون آید از این کاکل ویال و تن تو / شد مگر کشته ی روبه، شه شیر اوژن تو
دل افسرده ی من آب شد از دیدن تو / فاش گو، برق که آتش زده بر خرمن تو؟
که چنین غلغله در بحر و بر انداخته ای؟


حجت الاسلام نیر تبریزی 

نیر تبریزی، شاعری بود که شهریار به خاطر بیت اول همین شعر آرزو داشت که تمام اشعارش برای نیر بود و آن یک بیت برای شهریار.